در این پست می خواهم راجع به
یکی از بیماری های نادری بنویسم که شاید یک در میلیون به این بیماری مبتلا باشند.
این بیماری خود از ارکان مرگ پرستی است که از دوران یونان باستان وجود داشته است و
امروزه هم در گوشه و کنار دنیا این بیماران را می توان دید. این بیماری یک نوع
"انحراف ج.ن.س.ی" است که چهره ای مرموز و هراس انگیز دارد. نمی دانم آیا
تا به حال واژه ی نکروفیلیا شنیده اید یا نه؟ معنی این کلمه "جسد دوستی" است.
البته برای ارضای شهوات درونی و نزدیکی کردن با یک پیکر بی جان! بیماری نادری که
از یونان باستان به انسان امروزی رسیده است.
نکروفیلیا چگونه بیماری ای است؟
نکروفیلیا به معنای جسد دوستی است و معمولاً در مردان
شایع است و انواع مختلفی دارد. کسی که به نزدیکی کردن با زندگان آلرژی دارد و قادر
به س.ک.س کردن با موجودات مرده نمی باشد و معمولاً در مکان های تاریک و قبرستان ها
به دنبال مرده ی زنان و کودکان می گردد را "نکروفبل" می گویند. در زمان
قدیم گمان می رفت که عقب ماندگان ذهنی و در برخی موارد نادر مرده شویان و مأمور
قبر و گورکن ها این کار را می کنند و فکر می کردند این افراد به دلیل شغلشان از
لحاظ ج.ن.س.ی در محرومیت هستند. به همین خاطر به مرده تجاوز می کنند تا خود را
ارضا کنند. اما پس از گذشت چند قرن متوجه شدند این بیماری در اقشار مختلف و انسان
هایی که این شغل را ندارند نیز وجود دارد. نخستین بار "زیگموند فروید"
روانشناس بزرگ آلمانی به کشف این بیماری پرداخت و دست به تحقیقات جالبی زد و
امروزه در کتب روانشناسی و آسیب شناسی شخصیتی از تزهای این روانشناس بزرگ استفاده
های بسیاری می کنند. نکروفیلیا یک بیماری نادر است که معمولاً در مردان بروز می
کند و برخی از مردان ه.م.ج.ن.س باز به این بیماری گرایش بسیاری دارند که اگر مهار
نشود احساساتشان فوران کرده و دست به اعمال وحشتناکی می زنند.
بیماران نکروفیلی چگونه خصوصیاتی دارد؟
این بیماران از یونان باستان تا امروز وجود داشته اند و
به دو دسته تقسیم می شوند:
1- نکروفیلیایی ذهنی
2- نکروفیلیایی حقیقی
نوع اول (نکروفیلیایی ذهنی) این بیماران، بیماران سادیتسی
هستند که به دلیل مشکلات ج.ن.س.ی در ذهن خود با اجساد به نزدیکی می پردازند و هرگز
در واقعیت به چنین عملی دست نمی زنند. این افراد بسیار مغرور و خوددارند و معمولاً
با کسی حرف نمی زنند و در مکان های خلوت زندگی می کنند.
نوع دوم (نکروفیلیایی حقیقی) به دو دسته تقسیم می شوند که
دسته ی اول بذله گو و مهربان هستند و شخصیتی بسیار اجتماعی دارند و معمولاً معتمد
محل و گروه دوستان می باشند به طوری که هیچ کس به ایشان کوچکترین شکی ندارد! این
بیماران شوخ طبع و پر حرفند و به بچه ها علاقه ی بسیاری دارند و با زنان خوش
رفتارند و اعتمادشان را جلب می کنند. این بیماران گاهی برای به دست آوردن جسد دست
به نبش قبر و پیدا کردن مرده ها در سردخانه می پردازند و اگر نتوانستند به هدف خود
برسند تا پای قتل هم می روند و اعمال نکروسادیستی انجام می دهند و معمولاً پس از
کرده ی خود پشیمان می شوند تصمیم می گیرند دیگر به این کار ادامه ندهند ولی پس از
مدتی باز روز از نو روزی از نو!
دسته ی دوم از نکروفیل های حقیقی آن دسته ای هستند که
بسیار خشن و مرموزند. با کسی دوستی نمی کنند و با هیچ کس حرف نمی زنند. معمولاً در
زیرزمین ها و مکان های تاریک به ویژه قبرستان ها می روند و به دیدن صحنه های اعدام
و شلاق زدن و شکنجه علاقه ی بسیار زیادی دارند. این افراد معمولاً تحت عنوان Master و Slave خود شروع به
نزدیکی می کنند و Slave خود را به چوب Master می بندند و
به اذیت و آزار می پردازند و این کار را آنقدر انجام می دهند تا Slave بی هوش شود.
اما باز هم دست بردار نیستند و او را تا پای مرگ هم می برند و پس از قتل به نزدیکی
با جسد می پردازند و باز هم پا را فراتر نهاده و به تکه تکه کردن اعضای جسد می
پردازند و معمولاً پ.س.ت.ا.ن ها و انگشتان جسد را جدا کرده و گاهی مانند
"کانیبالیسم" های مرده خوار از گوشت تن ایشان می خورند. این بیماران پس
از انجام این اعمال تا مدتی راحت و آسوده می خوابند و خوب غذا می خورند. این دسته
نکروفیلها از کرده ی خود پشیمان نمی شوند و پس از هر قتل به عمل خود افتخار می
کنند.
در ادامه قصد دارم مصاحبه ای
كه با يك بيمار "نكروفيلی" مرده دوست انجام داده ام را قرار دهم. بايد
به عرضتان برسانم كه اين بيمار در همين ايران خودمان زندگی می كند. و به دليل پاره
ای از مسائل از ذكر نام و نشانی و شغل اين فرد بيمار معذورم!
پرسش: از اين كه خواهش منو پذيرفتی و اجازه دادی اين مصاحبه رو در وبلاگم
قرار بدم واقعاً سپاسگزارم ...
جواب: بهتره بريم
سر اصل مطلب چون از تعارف و اين حرفا استفراغم ميگيره.
پ: خيلی معذرت می خوام. خُب پيش از هر چيز هر طوری كه مايلی بيوگرافی خودت
رو بگو!
ج: من (پ.ب) 39
ساله و مجرد هستم. تحصيلاتم رو تا مقطع فوق ليسانس در رشته ی (ل) ادامه دادم و در
حال حاضر در يك (ل) كار می كنم. وضع مالی نسبتاً خوبی دارم و تنها در يك خونه كه
مال خودمه زندگی می كنم ...
پ: از كِی در خودت كشف كردی كه نکروفیل هستی و از س.ك.س با جسد لذت می بری؟
ج: ميشه گفت من
تقريباً از همون اوايل بلوغ يعنی 12، 13 سالگی بود كه به س.ك.س خشن و همراه با
آزار و بيشتر از اون به س.ك.س با جسد علاقه داشتم. و جالب تر اينكه اون وقت ها فكر
می كردم اين يك امر طبيعيه!!!
پ: يعنی می خوای بگی الان ديگه برات طبيعی نيست؟
ج: نه منظورم اين
بود كه فكر می كردم رايجه و همه اين كار رو می كنند و فكر می كردم زن ها و دختر ها
بايد كتك بخورند!!!
پ: ببينم يعنی جایی چنين چيزی ديده بودی؟ يا از صحنه های فيلم ها و ...
چنين چيزی رو ديده بودی؟
ج: خُب راستش نه
چندان، نه ... نه هرگز چنين صحنه هایی رو هم تا به اون وقت نديده بودم ... اما
گاهی جایی تو خيابون يا هر كجا وقتی صحنه های دعوا می ديدم يا پدر و مادری بچه
اشون رو كتك می زدند بد جوری محظوظ می شدم و لذت می بردم. اما به اين شكل كه تو
ميگی نه ... نه هرگز!
پ: آيا پدر و مادرت توی خونه با هم و با تو خوب بودند یا نه؟ تو خونه اتون
كتك كاری و دعوا و مرافعه هم بود؟
ج: پدر و مادرم
هيچ مشكلی با هم نداشتند و من هرگز نديدم با هم مشاجره و كتك كاری كنند. و من هم
كه تنها فرزند بودم ... رابطه ی پدر و مادرم با من خوب بود و هنوز هم هست!
پ: پس چرا تو اين طوری از آب در اومدی؟
ج: پس بذار تا
روشنت كنم! اين جامعه ی پست و بدبخت ماست كه من و امثال من رو بيمار و غير طبيعی
می دونه و تا جایی امثال من به تورشون می افتيم سر و كارمون با قاضی عسگر و طناب
دار و اعدام می افته! مثل (خفاش شب، بيجه، سعيد حنایی و ...)
پ: پس يعنی می خوای بگی اين شما هستيد كه طبيعی هستيد و اين جامعه است كه
اشتباه می كنه؟
ج: تو ديگه چه
خری هستی ها (می خندد) ... نمی گم ما طبيعی هستيم و عمل ما درسته. من ميگم در هر
جامعه همه نوع آدم و سليقه ای وجود داره ... همون طور كه هم برای آدم چاق لباس هست
و هم برای آدم لاغر برای افرادی مثل من هم جامعه بايد فكری بكنه. فكری غير از
اعدام و زندان. در اين جامعه ی هفتاد ميليونی كی گفته همه بايد مثل هم فكر كنند و
مثل هم زندگی كنند؟ ببينم چطور وقتی بحث آقا زاده ها و افراد معمولی می آد وسط اون
ها بايد تو كاخ های مجلل و آنچنانی و برج عاج زندگی كنند و هر گُهی ميلشون بود
بخورند و آدم های معمولی تو خونه های معمولی با هزار بدبختی؟!
اما تا بحث مسائل
ج.ن.س.ی ميشه همه ی هفتاد ميليون نفر بايد مثل هم باشند؟!! در اون ور آب ساديست ها
و نكروفيل ها برای خودشون كلوب های شبانه و باشگاه دارند. ه.م.ج.ن.س باز ها و دو ج.ن.س.ه
ها همين طور. حيوان دوست ها و ... به همين شكل!
اما در اين مملكت
حتی يك ف.اح.ش.ه خونه ی معمولی برای افراد معمولی هم وجود نداره ... اين چه آئين و
قانونيه؟
پ: من كه قانع شدم! فقط به عنوان سؤال آخر بگو تا حالا برای ارضاء نياز ج.ن.س.ي.ت
با چه مشكلاتی رو به رو بودی؟
ج: داغ دلمو تازه
كردی ... من از 12، 13سالگی و پا گذاشتن به سن بلوغ تا 26، 27 سالگی مجبور به استفاده
از خود ارضایی بودم ولی پس از محروميت های بسيار بالاخره با هر زور و زحمتی بود با
مأمور قبرستان دوست بشم و تا هر زمانی مورد مناسبی پيدا كرد خبرم كنه. اين از اين؛
و اينكه در بيمارستانی با مأمور سردخونه اش آشنا و رفيق هستم و اون هم بهم كمك می
كنه و چند نفر آدم محتاج پول هم می شناسم كه پايه های ثابت س.ك.س.ی من هستند و در
قبال مبلغی كه بهشون ميدم هر كار بخوام باهاشون می كنم. اما اينم بگم كه حالا من
از پس اين مخارج بر می آم ولی اون ساديستیه يا نكرو فيليه که توانایی سير كردن
شكمش رو هم نداره بايد چه خاكی به سرش كنه؟!
پ: مرسی مرسی و بسيار سپاسگذارم كه دعوت منو پذيرفتی.
وقتی اين آدم
عجيب و خشن داشت می رفت در چهره اش يك غم عميقی ديدم كه در يك لحظه به يك فرشته ی
مهربون بدل شد! و با خودم می انديشيدم در چه مملكتی داريم زندگی می كنيم؟ و بر سر
اين طور بيمار های صعب العلاج روانی چی می آد؟
و به حالشون حسرت
خوردم ...
۱ نظر:
برای درک بهتر مشکلات شخصی و مشکل زایی این افراد هنگامی که در حصار محدودیت قرار میگیرند، فیلمی مرتبط هست که با تیتر و متن از لحاظ مفهومی سویی همگون دارد. عکس هایی متحرک در قالب داستان گاه مکمل به جاییست.
1997 Nightwatch
ارسال یک نظر