۱۳۹۵ دی ۲۶, یکشنبه

تم شیطان و شیطان گرایی و شیطان پرستی در موسیقی متال



با درود و سلام خدمت سروران بازديد كننده
اميد است هفته ی خوبی را پشت سر گذاشته باشيد و به انتظار مطلب جديد اين وبلاگ بوده باشيد. پيش از اين معطلتان نمی گذارم و به سراغ مبحث مقرر می روم. اگر خاطرتان باشد در پست قبلی درباره ی به وجود آمدن تم توضيحاتی را خدمتتان ارائه كردم. حال در اين پست قصد آن دارم تا به سراغ يكی از معروف ترين و در واقع مهمترين اين تم ها بروم كه در گروه های متال بسيار رايج است. اين تم را از زوايای گوناگون و در استايل های گوناگون برايتان تحليل خواهم كرد:

دوستان و وبلاگ داران قديمی حتماً خاطرشان هست كه حدوداً هفت هشت سال پيش وبلاگی با نام "انجمن شيطان گرايان ايران" پس از نوشتن چند پست كوتاه تعطيل شد و می شود گفت نخستين وبلاگ در ارتباط با اين مبحث بود. اين وبلاگ تنها از يك جهت مثبت بود و آن هم اين امر بود كه به جامعه ی فارسی زبان اينترنت گفت كه چنين چيزی هم وجود دارد و با موسيقی متال هم در ارتباط است. اما از ديگر جهات به خطا رفته بود و نام "انجمن" را بر خود گذارده بود و به جای اينكه اين مسأله را نشان دهد و بی طرفانه قضاوت كند سعی در تبليغ گرايش داشت كه اين خود يكی از بزرگترين ضعف های آن بود. در اينجا من به شما دوستان گرامی بگويم در اين وبلاگ نه انجمنی در كار بود و نه تيمی و نه خبری بود و نه مراسمی. بلكه عده ای جوان خام گرد هم آمده بودند و با ترجمه ی دست و پا شكسته پديده ای را به جامعه ی فارسی زبان اينترنت معرفی كردند كه انعكاس گسترده ای يافت و هنوز كه هنوز است با گذشتن هفت سال و اندی هنوز مطالب ناقص اين وبلاگ به صورت ناقص تر در وبلاگ ها ديده می شود. در اين پست می خواهم آنچه را كه درست است و كاملاً بی طرفانه قضاوت شده را تقديم حضورتان بكنم.
ابتدا بايد به معرفی شيطان بپردازم تا نخستين عامل برايتان روشن گردد.

شيطان كيست و معنی لغوی آن چيست؟

"عزازئيل" نام داشته است و معنی آن چنين است (عزاز = عزيز) و (ئيل = خدا) كه می شود (عزيزِ خدا). او كه در ابتدا چنين نامی داشته يكی از هفت Azazel (شيطان يكی از هفت فرشته ی اصلی است كه ابتدا فرشته ی خداوند بوده كه بنا به روايتی نخستين مخلوق خداوند بوده است كه هم عزيزترين و سوگلی فرشتگان خداوند بوده است كه گفته می شود هزاران سال شبانه روز خدا را عبادت نمود و عاشق خدا بود!) اما چه شد كه از اين نام و مقام سقوط كرد و جايگاهش را از دست داد؟ اين داستانی كهن است كه در بيشتر اديان ابراهيمی و كتب آسمانی شان روايت شده است: "وقتی كه خداوند اشرف مخلوقات را آفريد خود را آفرين گفت و انسان را اشرف مخلوقات ناميد و همه ی فرشتگان و ديگر موجودات را امر فرمود تا در مقابل انسان سجده كنند و همه سجده كردند و آنگاه نوبت به عزازئيل رسيد. از امر خدا سرپيچی كرده و سجده نكرد و چون با خدا مخالفت ورزيد از بهشت رانده شد و نامش از عزازئيل به شيطان تغيير پيدا كرد." پس شيطان در اصل به معنای مخالفت ورزيدن و نيروی مخالف است. شيطان در تمام اديان به نام های مختلف آمده است و در همه ی اديان و مذاهب سمبل شر و پليدی است. در كتاب مقدس (تورات و انجيل) در بخشی كه مربوط به عهد عتيق يا تورات است شيطان به صورت مار ترسيم شده و به سراغ آدم و حوا می رود و با وسوسه كردن حوا باعث می شود كه از ميوه ی درخت ممنوعه بخورند و به همين خاطر از بهشت رانده شوند و بر روی زمين مستقر گردند. در واقع آدم و حوا با خوردن ميوه ی درخت ممنوعه به اين آگاهی می رسند كه خود را بايد با برگ درختان بپوشانند و خوب را از بد تشخيص دهند. پس شيطان در نفْس و ذات خود آورنده ی آگاهی و دانش است و او نخستين كسی است كه باعث می شود انسان فكر كند و از زير سلطه بيرون بيايد. پس شيطان در لغت به معنای "مخالف" است و در معنای باطنی و ذاتی خود نماد و سمبل "آگاهی" است. در نخستين صفحات كتاب "پيدايش" يا "آفرينش" در تورات، شيطان پس از اينكه با شمايل مار بر آدم و حوا ظاهر می گردد يك بار ديگر به صورت كلاغ بر فرزند آدم "قائن" ظاهر می شود و به او می آموزد كه چگونه برادر خود "هابيل" را بكشد و سپس آثار جرم را از ميان ببرد و بدين سان است كه نخستين دروغ گفته می شود. هنگامی كه خدا از قائن می پرسد: "برادرت كجاست؟" او اظهار به ندانستن می كند  و چنين است كه نخستين جنايت و دروغ بر روی زمين شكل می گيرد. در كتاب "لاويان" باز هم شيطان در شمايلی ديگر ظهور می كند و اين بار در كالبد بزی كه قرار است قربانی شود با نام "عزازئيل" ظاهر می شود.

شياطين ديگر موسوم به سپاه شيطان

در كتاب مقدس (تورات و انجيل) شيطان برای خود همراهيان و لشگری تدارك می بيند كه نام تنی چند از سركرده های اين لشگر را در تورات و انجيل می خوانيم. نخستين يار و همراه شيطان "بعلزبوب" است كه در كتاب دوم پادشاهان خدای "عقرون" خوانده شده است. از سركرده گان و شياطين اصلی به شمار می رود. در جای ديگر، كتاب "اشعياء نبی" باز هم با يكی از شياطين ديگر به نام "لوسيفر" آشنا می شويم كه به صورت ستاره در آسمان است و گفته می شود افتخار شيطان است. در بخش ديگری از اين كتاب يكی از شياطين دريا به نام "لوياثان" حضور شوم و ترسناك خود را به نمايش می گذارد و در كتاب "سموئيل" باز با ديگر چهره ای از سپاه عظيم به نام "بليعال" روبرو می شويم كه به خدای منفی، گناه، دورویی و دروغ شهرت دارد. و اين چهره هایی كه نام برده شد از مهمترين شياطين نام برده شده در كتاب مقدس هستند. ولی از همه ی اين اسامی فقط چهار تن از شاهزادگان اصلی دوزخند و بقيه ی دوزخيان پشت سر اين چهار الهه ی شر قرار می گيرند كه به ترتيب از آنها نام می بريم:
1-    شيطان
2-    لوسيفر
3-    بليعال
4-    لوياثان
و ديگر شياطين مانند "بهيموت"، "بلعام"، "بعل" و "داجون" در رديف و درجه ی دوم قرار دارند و هر كدام نقش شوم خود را برای شيطان ايفا می كنند و بهترين منبع برای اينكه با تمام اين سپاه آشنا شويم دوازده كتاب "بهشت گمشده" از "جان ميلتون" است و در درجه ی بعد "كمدی الهی" اثر معروف "دانته" كه تمامی اين شياطين به ترتيب وارد صحنه می گردند و هر كدام به نحو احسنت مأموريت خود را برای شاهزاده ی اصلی و پدر خود شيطان انجام می دهند. در "كتاب مقدس شيطانی" اثر "آنتوان لاوی" در بخشی هفتاد و هفت نام مختلف از اين دوزخيان كه پشت سر چهار شاهزاده هستند با معرفی آمده است.

شيطان در عهد عتيق

دشمنان ديرين شهرياری خداوند كه در روايات عهد عتيق از آنان به عنوان دشمنان سياسی عبرانيان ياد شده است در همه جا نشانه های آشكاری از ستيز آب های سركش يا هيولاهای دريا با آفريدگار نظم را در خود دارند و اين ماجرایی است كه پيشينه ی آن در مراسم آئينی سال نو "بين النهرين" و "كنعان" ياد شد. با گذشت زمان نيروهای مخالف فرمانروایی شهرياری آسمان به شيطان واگذار می گردد. در روايت ها شيطان دشمن خدا و تلاش او در راسته ی خنثی كردن خواسته های نيك خداوند قرار دارد. در عهد جديد همانا "ابليس" بهشت گمشده ی جان ميلتون و دوزخ دانته و "تراژدی فاوست" اثر "گوته" بعلزبوب كنعان و خدایی كه در هزل ادبی كتاب مقدس نام او را (بعلزبول = خدای مگس ها) خوانده اند. و شيطان در نقش فرشته ی رانده شده از آسمان ها همانا لوسيفر به معنای "ستاره ی صبح" و ستاره ی درخشانی است كه اشعياء نبی از وی به عنوان "دختر صبح" ياد می كند و از اوج بلند آسمان به جهان زيرين افكنده شده: "چگونه از آسمان ها افتاده ای كه امت ها را ذليل ساختی؟ چگونه به زمين افكنده شدی، ای دختر صبح؟"
ابليس رانده شده از آسمان در انديشه ی عبرانيان و بعد در آئين مسيحی پيام آور بدی، گناه، رو در روی نيكی و دادگری خداوند قرار دارد. در اين روايت ها شيطان دشمن خدا و انسان و نيز فرشته ايست كه از آسمان فرود آمد و موسوم به فرشته ی مطرود يا مقرب است. در دوره ی شهرياری عبرانيان شيطان دشمن خدا نيست! و از همه ی مصائبی كه بر عبرانيان می رود از آغاز خدای خود را نيايش می كرده و كيش آنان در برابر نظام چند خدایی خاور نزديك قرار داشت. و با آنكه اين خدايان را قبول نداشتند نيايش آنان را توسط اقوام ديگر تقبيح نمی كردند. در نزد عبرانيان، اين خدايان فرومايه تر از خدای خودشان بود. اگر به بخش های لاويان و اشعياء و تواريخ و پادشاهان در كتاب مقدس نگاهی بياندازيد و سرگذشت خانه ی "داجون" و "بعل" را بخوانيد در ميابيد كه اين شياطين و خدايان دوزخی چگونه مورد پرستش قرار می گرفتند و برای "بعل"، "داجون"، "بعلزبوب" و "عزازئيل" قربانيان و پرستشگاه هایی به پا می كردند. اگر سرگذشت داوود پيامبر را در عهد عتيق بخوانيد متوجه خواهيد شد كه داوود در اوايل جوانی خود تحت تأثير زنان بی شمار خود در حرمسرا قرار گرفت و با ايشان به حدی انس گرفت كه خدای خود را فراموش كرد و زنان ساحره و جادوگر او را وا داشتند كه برای بعل و ديگر خدايان و بت ها عبادتكده هایی بر پا دارد و اين چنين شد كه داوود خدای يكتا را فراموش كرد و در پيري و به سالخوردگی كه رسيد توبه كرده و بت ها و عبادتكده های كفر را در هم شكست و برای خدا قربانی سوزانيد.

تفاوت ميان شيطان گرایی و شيطان پرستی

متأسفانه در ايران ترجمه ي دلبخواهی و ناقص و غلط از ديرباز باب بوده و از زمان "ذبيح الله منصوری" با آن ترجمه های مزخرف و دستكاری شده تا به حال شاهد چنين ترجمه هایی در هر مبحث هستيم. بگذريم، در ايران و به خصوص جامعه ی فارسی زبان اينترنت شيطان پرستی واژه ای بود كه فقط يك معنی داشت و تمام انواع مختلف اين فرقه را شيطان پرست می ناميدند. بايد اين را به خدمتتان عارض گردم كه ميان "- ايسم" و "پرستش" فرق بسيار نهفته است. به طوری كه معنی اين دو از زمين تا آسمان با هم فرق می كند. وقتی سخن از "- ايسم" مي آيد سخن از "مكتب" است و يك "گرايش". به خصوص كه در دوره ای خاص ظهور می كند و در دوره ای هم تمام می شود. اما وقتی سخن از "- پرستی" و "پرستش" می شود، مقصود "ستايش" و "عبادت" است كه اين در يك امر دينی كاربرد دارد و بايد توجه داشت كه يك مكتب با يك دين زمين تا آسمان تفاوت دارد. وقتی می گوييم "شيطان گرایی" منظور همان فلسفه ی سمبل قرار دادن شيطان به عنوان قدرت است. يعنی همان چيزی كه "آنتوان لاوی" در سال 1966 به جهانيان گفت. و با داير كردن كليسای شيطان آن را ترويج داد و اين مسأله كاملاً با "شيطان پرستی"دينی و مذهبی كهن فرق می كند. چنانچه سخن از شيطان پرستی به ميان می آيد مقصود "شيطان پرستی گوتيك" و "يزيديه" است كه برای شيطان وجوديت قائل می شوند. شيطان پرستان به وجود خدا و جهان پس از مرگ اعتقاد دارند در حالی كه شيطان گرايان لاويایی نه به خدا اعتقاد دارند و نه برای شيطان وجوديت قائل می شوند و آن را در درون خود و نفْس انسان ها می دانند و می گويند شيطان وجود خارجی ندارد. و اگر مراسمی بر پا می كنند بدون قربانی است و فقط مِن باب رسيدن به اميال جنسی و درونی است كه برای شيطان گرايان بسيار اهميت دارد و به هيچ وجه جنبه ی مذهبی ندارد. در آن، بچه ها و حيوانات قربانی نمی شوند و از جادوی سياه استفاده نمی شود. در حالی كه شيطان پرستي مذهبی چيز ديگری است كه از زمان كهن و عهد عتيق وجود داشته و هميشه برای شيطان وجوديت و موجوديت مستقلی قائل بوده اند. اينك با نتيجه گيری از اين نوشته متوجه آن می شويم كه ميان "- ايسم" و "پرستش" تفاوت بسيار است.
حال كه اين مسأله را شرح داديم بد نيست درباره ی شيطان گرایی لاوی يا مدرن قدری بگوييم.

كليسای شيطان
مشخصات:
نام: كليسای شيطان (The Church Of Satan)
پايه گذار: آنتون زندر لاوی (Anton Szandor Lavey)
تاريخ تولد: 11 آوريل 1930
تاريخ وفات: 29 اكتبر 1997
محل تولد: شيكاگو
سال پايه گذاری: 1966
متون مقدس يا قابل احترام: كتاب مقدس شيطانی (1969)، جادوی شيطانی (1970) و مناسك شيطانی (1972). تمامی اين كتاب ها توسط لاوی نوشته يا تدوين شده است.
جمعيت: ادعای كليسا بيش از ده هزار نفر است.

تاريخچه:
لاوی سال ها پيش از برپایی كليسای شيطان علاقه ی خاصی به تجربه گرایی داشته است. وی در دهه ی 1950 در سان فرانسيسكو گروهی با نام "حلقه ی جادویی" تشكيل داد. باشگاه او باشگاهی روزانه بود كه نظرات بسياری را به خود جلب كرد. مطابق گفته های لاوی، كليسای شيطان در 30 آوريل 1966 پايه گذاری شد. لاوی در اين روز، خود را "اسقف اعظم كليسای شيطان" و "پاپ سياه" خواند. و اعلام كرد كه عصری جديد سر بر آورده است. او به نقد بسياری از اديان، به ويژه مسيحيت و سنت های عرفانی شرق پرداخت و بيان كرد كه اين اديان و سنت ها احكام غير متعارف و نا مناسبی را بر بشر بار می كنند و موجب انجام گناه و معاصی غير ضروری می شوند. از اين رو، وی بر نياز به دينی تأكيد كرد  كه فرد را به عنوان حيوانی دارای آمال و آرزوها كه بايد به آنها دست يابد، مورد پرستش قرار دهد. زمانی كه لاوی اولين جشن شيطانی را در سال 1967 رهبری كرد، كليسای شيطان در ميان ملت های مختلف جلب توجه كرد. لاوی با انجام مراسم تشييع شيطانی برای مردگان عضو كليسا و يك سال بعد با اجرای غسل تعميد برای دختر سه ساله اش "زينا" (Zeena) به بهترين شكل خود را معرفی كرد. لاوی كه به محبوبيت دست يافته بود، كتاب های زيادی نوشت كه از جمله ی آنها "كتاب مقدس شيطانی" (Bible Satanic) در سال 1969 بود و بيش از يك ميليون نسخه ی آن به فروش رفت. او همچنين هنرپيشه و مشاور بسياری از فيلم های هاليوود بود. وی در فيلم "بچه ی رُزماری" (Rosemary's Baby) در سال 1968 نقش شيطان را بازی كرد. گفته می شود كه بسياری از چهره های سرشناس و مشهور سينما مثل، "سامی ديويس" (Sammy Davis)، "جين مانسفلد" (Jayne Mansfield) و "كيم نواك" (Kim Novak) با اين كليسا ارتباط داشته اند.

عقايد:
بهترين تعريف ارائه شده از كليسای شيطان، آن را ديني معرفی می كند كه فلسفه ی لذت پرستانه را با اعمال جادوگری سياه در هم آميخته است. كليسای شيطان مروّج ايمان به شيطان به عنوان وجود متعالی و برتر نيست، بلكه لاوی شيطان را به عنوان نماد مخالفت و سرپيچي از يك جامعه ی مطيع و خداترس معرفی می كند. با اين همه، لاوی احساس می كند كه ساخت كليسا در فضای دينی يك ضرورت است. چون معتقد است كه انسان ها همچنان به مناسك مذهبی و عبادت نمادين برای رسيدن به معانی عميق تر نيازمندند. به بيان خود او: "مردم به مناسك مذهبی همراه با نمادهایی نيازمندند كه در بازی های بيسبال با مراسم كليسا در جنگ ها آنها را بيابند تا به واسطه ی آنها عواطف و احساسات خود را كه بدون وجود آنها نمی توانند آزاد سازند يا به درك آن نائل آيند، آزاد كنند و بشناسند."
برخی از شاخصه های عقيدتی كليسای شيطان از اين قرار است:

1-    شيطان سمبل لذت جویی است نه رياضت كشی.
2-    شيطان سمبل وجودی شاداب است نه موجودی منفعل و موهون.
3-    شيطان سمبل حكمت سالم و غير آلوده است نه خودفريبی رياكارانه.
4-    شيطان سمبل مهربانی با كسانی است كه شايسته ی آن هستند نه عشق فراگيری كه شامل ناسپاسان نيز بشود.
5-    شيطان سمبل انتقام جویی است نه گرداندن آن طرف صورت.
6-    شيطان سمبل مسووليت پذيری برای مسؤل است نه دل مشغولی خون آشامان روانی.
7-  شيطان انسان را با ديگر حيوانات كاملاً همانند می داند؛ گاه بهتر و اغلب بدتر از آن حيواناتی كه بر چهار دست و پا راه می روند. چون انسان به واسطه ی "رشد روحانی و فكری" به شرورترين حيوانات مبدل شده است.
8-    شيطان تمام آنچه را كه گناه ناميده شده مايه ی خرسندی و مسرت روانی، فكری و عاطفی می داند.
9-    شيطان بهترين دوستی است كه كليسا تاكنون داشته چرا كه در تمام اين سال ها كليسا را مشغول داشته است.

كليسای شيطان بر آن است كه رفتارهای عاطفی مانند طمع، شهوت نفرت غريزه های طبيعی هستند و سركوبی اين احساسات كاری كاملاً نادرست است. هوادارن كليسای شيطان معتقدند كه رياكاری از احكام عبادی ای نشأت می گيرد كه مردم قادر به تبعيت از آنها نيستند. در نتيجه وقتی آنان به گناهانشان اعتراف و توبه می كنند، احساس بهتری به آنان دست می دهد. كليسای شيطان معتقد است كه اعضای آن بايد به جای اينكه خود را انسانی سرشار از نفرت و گناه توصيف كنند، انسان هایی عادی بشمارند كه به كليسا در آمده اند تا با بُعد جسمانی بشر دست و پنجه نرم كنند. با اين اوصاف، كليسای شيطان از مناسك معنوی و نمادها در مراسم خود بسيار بهره می گيرند. در اين كليسا سه نوع مناسك جادویی به خدمت گرفته می شود:
مناسك جنسی؛ برای كمك به دستيابی به سرمستی جسمانی.
مناسك نرم كننده ی دلها؛ برای كمك كردن به احساس عشق و محبت به ديگران.
مناسك منهدم كننده؛ برای رها شدن از عصبانيت و نفرت.
در برخی مراسم از عناصر نمادين مانند موسيقی (آلاتي مانند شيپور، سنج و نيز آواز خوانی)، پوشش خاص (خرقه های باشلق دار و ماسك)، شمع، پنتاگرام (ستاره ی پنج گوش) و تصوير "سيگيل بافومت" (Sigil of Baphomet) است كه يك مثلث سر و ته در يك دايره با كله ی بز در وسط مثلث است. اين نمادها و نمادهای نزديك به اين مدت های مديدی است كه در سنت شيطانی به كار می روند. كليسای شيطان چنان نشان داده است كه به جامعه ی سالم و پاك و به دور از اعمال خلاف قانون پايبند است. حتی دسته هایی را كه مرتكب رفتار غير اخلاقی و غير قانونی می شوند، تحريم كرده است. لاوی نيز مصرف مواد مخدر غير قانونی را نه به سبب غير قانونی بودن بلكه به اين دليل كه موجب می شود مردم كنترل زندگی خود را از دست بدهند، سرزنش و محكوم می كند. كليسای شيطان عموماً‌ از شهروندان محترم ميانسال تشكيل يافته و اين امر با آنچه در رسانه ها به تصوير كشيده شده كه كليسای شيطان پر از افراد نوجوان و جوان است كاملاً در تناقض است.

مشاجرات كنونی:
مهم ترين حادثه در كليسای شيطان طی ساليان اخير، مرگ آنتون لاوی در سال 1997 بود كه به گفته ی برخی، آخرين نفس های يك گروه در حال مبارزه را نشان داد. كليسای شيطان كه اندكی پس از آغاز به كارش در سال 1966 بسيار جلب توجه كرد، از اين زمان رو به افول نهاد و از شهرتش كاسته شد. كليسای مزبور در سال های اخير دچار بحران مالی نيز شد. لاوی برای باز پرداخت بدهی های خود ناچار شد در سال 1991 خانه ی بد نام خود كه "خانه ی سياه" (Black House) خوانده می شد، بفروشد.
او خانه را به يكی از دوستانش فروخت تا بتواند پس از فروش در آن زندگی كند. "خانه ی سياه" پس از آن تخريب و به جای آن آپارتمان بنا شد. تلاش های بعدی براي جمع آوری پول برای باز خريد آن خانه نيز ناكام ماند. مسأله ی جانشينی نيز كليسای شيطان را با مشكل مواجه ساخت. در حال حاضر بالاترين مقام رسمی كليسای شيطان، اسقف اعظم "بلانكه بارتون" (Blanche Barton) صميمی ترين رفيق و همراه لاوی تا دم مرگش، است. وی بعد از مرگ لاوی با همكاری "كارلا" (Karla) دختر آنتوان از ازدواج دومش كنترل كليسای شيطان را به عهده گرفت. اما آن دو از همان آغاز اختلاف پيدا كردند. بارتون، كارلا را متهم به اين كرد كه بی جهت خود را اسقف اعظم كليسای شيطان معرفی كرده است. او خود را جانشين قانونی آنتون می شمارد. در چند سال گذشته نزاع های قانونی زيادی ميان آنها رخ داده و به نظر می رسد با نبودن يك رهبر فرهمند،‌ آينده ی اين كليسا نيز نامطمئن و متزلزل باشد.

درباره ی آنتون زندر لاوی:
بدون سخن گفتن درباره ی تأثير گذار ترين چهره ی كليسای شيطان، اين نوشتار ناتمام خواهد ماند. "آنتون زندر لوی" در يازدهم آوريل 1930 متولد شد. نام اصلی وی "هوارد استانتون لوی" بود. وی در سن شانزده سالگی برای همراهی با سيرك، خانه را ترك می كند. در آن سيرك با شيرها سر و كار پيدا می كند. روحيه ی مهربان و خو گرفته ی وی با حيوانات به او كمك می كند از تربيت كنندگان شير شود. دو سال بعد در يك كارناوال در نقش نمايش دهنده ی زيبایی اندام ظاهر می شود و همچنين به هيپنوتيسم افراد می پردازد. وقتی در سال 1948 دوره ی تعطيلی زمستانه در كارناوال شروع می شود، براي نمايش زيبایی اندام به يكی از باشگاه های زيبایی اندام در كاليفرنيای جنوبی می رود و در همين باشگاه با "مرلين مونرو" (Marliyn Monroe) آشنا می شودو با او ازدواج می كند. در سال 1951 نيز با دختر چهارده ساله ای به نام "كارول لانسينگ" (Carole Lansing) ازدواج می كند و پس از آن به مطالعه در جرم شناسی در كالج شهر سان فرانسيسكو مشغول می شود يا از زحمت سربازی فرار می كند. از اين زوج، دختری به نام "كارلا" در سال 1952 متولد می شود. لَوی در همين سال به عنوان عكاس پليس سان فرانسيسكو مشغول به كار شده و با بخش ناپسند كارهای بشر، يعنی قتل و بزه ديدگان و تجاوز به عنف آشنا می شود. همچنين ضمن عكسبرداری از صحنه های تكان دهنده ی تصادفات خونين با اين بخش از حوادث زندگی آدميان نيز روبرو می گردد. لَوی می گويد، تجربيات همين دوره باعث شد كه منكر خدا شود. لَوی در خانه ی بزرگی كه به "خانه ی سياه" معروف شد زندگی می كرد. رفتارهای نامتعارف و عجيب لَوی در اين مكان بد نام خود به دستاويزی نمايشی تبديل شده بود. زندگی در خانه ای سياه و بدنام با حيواناتی مانند رتيل، مار بوآ، پلنگ و شيری به نام "تولگار" (Tollgate) توجه بسياری را به خود جلب كرده بود. لَوی در همين "خانه ی سياه" جلسات هفتگی خود را بر پا می كرد و به امور رازآلود و موضوعات سياهی مانند خون آشام ها، آدم های گرگ صورت، شكنجه گری و جنون می پرداخت. اين نشست ها با استقبال زيادی روبرو شد. و لَوی از اين راه برای آنچه كه "حلقه ی جادویی" می ناميد، 5/2 دلار دريافت می كرد. بعد از آنكه در سال 1966 كليسای شيطان را بنا نهاد، چهره ی مشهور محلی شد و تا حدودی از جايگاه ملی نيز برخوردار شد. اما در دهه ی 1970 محبوبيتش را به تدريج از دست داد و در سال 1975 به دنبال نزاع با "معبد سِت" (Set of Temple)، از فضای عمومی كناره گرفت. او دوباره در دهه ی 1990 با آلبومی از موسيقي های خود و عكس های زيبايي اندام به عرصه ی اجتماع بازگشت. يكی از آلبوم های موسيقی وی "شيطان به تعطيلات می رود" (Satan Taes 1995 Holiday) نام دارد. لَوی تا زمان مرگ روی كتاب خود با عنوان "شيطان سخن می گويد" (Speaks Satan) كار می كرد. اين كتاب در سال 1998 با مقدمه ای از اسقف اعظم كليسای شيطان، "مريلين منسون" (Marilyn Manson) به چاپ رسيد. اواخر عمر لَوی با درگيری ها و مشكلات بسياری همراه می شود. در سال 1990 دختر كوچك او "زينا شرك" (Zeena Schreck)، در انظار عموم از پدرش دل می جويد و به راهبه ی كليسای رقيب يعني "معبد سِت" مبدل می شود. زينا، پدرش را دروغگو و غير قابل اعتماد می داند و حوادث زندگی او را سراسر دروغ می خواند. در سال 1991 "لورنس رايت" (Lawrence Wright) در نشريه ی "سنگ غلتان" (Rolling Stone) مقاله ای می نويسد كه زندگی لَوی را با چالش مواجه می كند. در همين سال بعد از محكوم شدن در دعوایی ميان او و همسر سومش، "ديانا هاگرتی" (Diana Hagerty)، مجبور می شود "خانه ی سياه" را بفروشد. بيوگرافی لَوی نوشته ی "بلانكه بارتون" با عنوان "دروغ های جذاب"، زندگی لَوی را سرشار از نادرستی ها و پليدی ها جلوه می دهد. "جان ريموند" (John Raymond)، تمامی اعمال و مناسك شيطانی را به سخره می گيرد و می نويسد كه دو آنتون لَوی وجود داشت: "يكی خرقه سياهی كه پايه گذار كليسای شيطان بود و ديگری كسي كه چيزهایی آفريد تا خلوتش را پُر كند و آنچه را در خلوت خود، جعل كرده به مطبوعات دهد تا او را معرفی كنند." لَوی می گفت:‌ "من نمی خواهم اين افسانه از بين برود، اين خطر وجود دارد كه وقتی شما با جوانانی روبرو می شويد كه مرا الگو قرار داده اند، سرخورده و مأيوس شويد؛ من ترجيح می دهم پيشه ام را در رازآلودگی كفن بگيرم و دفن كنم!
انتخاب كليسای شيطان برای بخش اول اديان جديد، عمدتاً به دليل رسوخ آموزه های آن به جوامع شرقی از جمله ايران است. بی گمان آشنایی با مفاهيم اين جريان، شيوه های مطلوب مواجهه با آن را به جوامع شرقی خواهد آموخت.

اينك بايد به مبحث اصلی بپردازم و به شما بپردازم و به شما بگويم شيطان، شيطان گرایی و شيطان پرستی در موسيقی متال از چه وقتی باب شد و در استايل های مختلف چگونه تحليل می شود. اگر در جريان های دهه ی هشتاد جستجو كنيد خواهيد ديد كه گروه بسيار بسيار قوی "Venom" با همان استايل اوليه ی خود يكی از آورندگان تم شيطان در گروه خود بود و اين گروه به شيطان بسيار گرايش داشت و به ضد با اجتماع مسيحيت به اين مسأله روی آورد ولی هرگز مقصودش پرستش شيطان به عنوان موجودی مستقل و جدای از انسان نبود. صليب های بر عكس و پنتاگرام های معكوس از زمان "Mayhem" باب شد و گروه های ديگری چون "Emperor" و "Immortal" و "Dark Funeral" به اين مسأله دامن زدند و كليسا سوزی باب شد؛ و خدای اسكانديناوی ها "Pagan" ها را خواستار شدند. در مدت كوتاهی در اوايل دهه ی نود تعداد اين بند ها به بيشمار رسيد و امروزه شاهد ده هزار و خرده ای گروه Black Metal رسمی هستيم. كه در بيشتر تم شعری اين گروه ها شيطان و شيطان گرایی يافت می شود. اين بيشتر از اين كه مسأله ی پرستش را ترويج دهد، بيشتر به ضديت با افكار مسيحی می پردازد و منظور و مقصودشان همان "Anti Christ" يا "ضد مسيح" است. كه عيسی را پيامبری دروغين بدانند و فرمان های انجيل را معكوس اجرا كنند و اشعار كليسایی را به تمسخر بكشند. صليب ها را برعكس كنند و از كليسای شيطان و آنتوان لَوی حمايت كنند. البته عده ی بيشماری هم با اين كه تم شيطان در اشعارشان وجود دارد از اين مسأله حمايت نمی كنند و آنتوان لَوی را يك شياد يهودی تاجر مسلك می دانند كه از روی بيكاری به وسيله ی شيطان به تجارت پرداخته. چناچه امروزه تعداد آمار سرسام آوری را به اعضای كليسای شيطان نسبت می دهند و چيزی بالغ بر دويست و شصت و شش هزار نفر را عضو شده ی كليسای شيطان می دانند كه در حال حاضر نود و نه درصدشان زنده اند و چيزی بالغ بر دوازده هزار نفرشان فعاليت می كنند و به اين كليسا كمك های خاصی می كنند. حتی كسانی كه خواستار "Pagan" ها هستند هم در اين كليسا برای خود شعبه ای بر پا كرده اند و فعاليت می كنند.
بيشتر بند های Death Metal و Brutal Death Metal مثل "Deicide" و "Morbid Angel" از شيطان به عنوان سمبل شر ياد می كنند و در تم شعری خود وقتی سخن از شيطان می كنند با پديده هایی چون ساديسم و نكروفيليا و جسد خواری روبرو هستيم. و اينكه بيشتر همان نفْس خشن و بی رحم را برای شيطان قائل می شوند. و در بند های Black Metal هم چند دسته ی مختلف وجود دارند. دسته ای كه " Medieval" هستند و برای شيطان وجوديت قائل می شوند و دسته ی ديگر هم آن كسانی هستند كه طرفداران لَوی هستند.
به طور كل تم شيطان امروزه يكی از معروف ترين و بزرگ ترين تم ها در موسيقی متال با انواع مختلف است و چه از آن به بدی ياد كنند و چه به خوبی و قدرتمندی بستگی به عقايد گروه و استايل گروه دارد.
اين پست نيز به پايان رسيد. اميدوارم توانسته باشم مطالب را به نحو احسن بيان دارم. تا پستی ديگر ... بدرود.

۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

چگونگی پیدایش تم


درود بر تمامی دوستان و بازديدكنندگان گرامی اين وبلاگ
پس از پايان بخش عواملی كه بر موسيقی متال تأثير گذاشتند، حال به سراغ يكی ديگر از مسائل زيبايی شناسی يعنی "ليريكال تم" می رويم. و از پيدايش تم های هفتگانه و شاخه شدن آنها به تم های سيزده گانه و سپس 124 گانه است. بايد خدمتتان عارض گردم كه در اين پست به شرح چگونگی پيدايش تم در هنر و ادبيات می پردازم. سپس در هفته های ديگر به مدت شش پست شش تم شعری از بندهای برجسته ی متال را برای شما سروران گرامی بازديدكننده تحليل خواهم كرد كه اميدوارم مورد عنايتتان واقع شود:

چگونگی پيدايش تم

می گويند "زئوس" خدای خدايان (دون ژوان=شهوت پرست) به زمين می آيد و در قلمرو الهه گان زمينی قدم می زند كه چشمش به "آفروديته" الهه ی زيبایی می افتد! به خاطر اينكه زئوس خود را خدای همه ی خدايان می يابد و به همين دليل همه بايد از او اطاعت كنند به سوی آفروديته می رود و از او می خواهد با او برود! ولی آفروديته سر باز می زند و می گويد خود عاشقی دارد كه انسان است! زئوس حسابی از اين سخن سنگين آفروديته به خشم می آيد ولی حيله ای می انديشد تا انسان را نقره داغ كند تا ديگر ازدواج با الهه گان از يادش برود و ادب شود! به آفروديته رو می كند و می گويد هر وقت تصميم به ازدواج با اين انسانی كه می گویی داشتی مرا هم به عنوان مهمان دعوت كن. اين را گفته و از نظر ها ناپديد می شود!
پس از چندی آفروديته مراسم ازدواج را بنا می كند و جشن باشكوهی ترتيب می دهد و همه ی نديمه و خدم و حشم را بر آن می كند تا جشنی مفصّل به پا كنند. رقاصان در لباس های رنگين به رقص و پايكوبی می پردازند و نوازندگان شادمانه می نوازند! در اين ميان پيك زئوس سر می رسد و به خاطر اينكه زئوس را دعوت نكرده اند كادوی خدای خدايان را به عروس و داماد می دهد و از آنها می خواهد به دستور زئوس در اين بسته باز نشود! اما به محض اينكه پيك آنجا را ترك می كند آفروديته بر آن می شود تا ببيند در اين بسته چيست؟! پس از ترديد های فراوان بالاخره آفروديته كار خود را می كند و در بسته را باز می كند و در درون بسته متوجه كوزه ای گِلی می شود! در كوزه را كه باز می كند محتويات كوزه يك به يك از درون كوزه بيرون آمده و شبيه به الهه گانی رنگ پريده با ذكر نام خود پرواز كرده و ناپديد می شوند:

1- عشق
2- نفرت
3- اندوه
4- خيانت
5- مرگ
6- وفای به عهد

و در اين هنگام آفروديته در كوزه را می بندد و تنها الهه ی "اميد" در آنجا محبوس می ماند. و تنها اين از كف انسان نمی رود. به همين خاطر است كه انسان در هر حال اميد دارد و در بدترين شرايط و حتی در پای چوبه ی دار اميدوار و چشم انتظار نجاتی است و البته اين زجری است كه زئوس ترتيب آن را می دهد. و بدين ترتيب جشن و مهمانی به هم می ريزد! عده ای با نفرت فراوان می گريزند، عده ای عاشق می شوند و عده ای ... . همين طور آفروديته از زور غصه بيهوش می گردد و انسانی كه شوهر اوست بدو خيانت كرده و از كنارش در می شود و جفت ديگری برای خود بر می گزيند كه از الهه گان نيست!

اين داستانی اسطوره ای است كه در كتاب "اساطير يونان باستان" نوشته ی "سر جيمز فريزر" آمده است و منبع الهام گرفته ی "فريزر" يكی از متون كهن و سنگ نبشته ی لوح مانندی است كه ترجمه شده و در موزه ی "لوور" قرار دارد و بنا بدين روايت تم های هفت گانه ی اولين تم های جهان ادبيات هستند كه از اين تم ها چند تم فرعی به وجود می آيند:

1- عشق
2- نفرت
3- اندوه
4- خيانت
5- مرگ
6- وفای به عهد
7- خشم
8- جنگ
9- بيماری
10- آينده
11- قتل
12- جنون
13- دروغ

كه تمامی اين سيزده تم بنا به روايتی تم های ثانويه اند و در يكی از روايات نسبتاً طولانی همه ی اين تم ها را به صد و بيست و چهار تم تقسيم می كنند. اكنون با ذكر اين روايت اساطيری–حماسی به اين می رسيم كه تم چگونه به وجود آمد. بندهای متال نيز درباره ی مسائل مختلفی تم شعری دارند و بيشتر گروه های متال تم های منفی و مخرب را برای خود برگزيده اند، مثل:

1- خودكشی
2- افسردگی
3- مرگ
4- غم
5- ماليخوليا
6- اسكيزوفرنی
7- ساديسم
8- مازوخيسم
9- انسان گریزی

و تم های ديگر كه در اين مجال جای پرداختن به همه ی آنها نيست! خُب در فاصله ی شش پست به شش تم مختلف خواهم پرداخت و آنها را برايتان تحليل خواهم كرد.