نیهیلیسم (پوچ گرایی)
"هیچ
انگاری بر در می کوبد! این معضل و بیماری قرن بیست و یک و ویروسی مهلک و شفابخش است
که مهمان بشر معاصر شده! انسانی که بر هر دری می کوبد برای ذره ای معنویت و تخلیه
ی روح و روان خویش!"
باری این
جملات بالا از بزرگترین فیلسوف معاصر "فردریش نیچه" است که در عنفوان
جوانی در کتاب "انسان عاصی" نوشته شد و به خاطر نوشتن همین کتاب برای تمام
عمر از تدریس و آموزش در تمامی دانشگاه ها و مؤسسات آموزشی محروم شد! این کتاب در
واقع راه گشایی است بر بحث مورد نظر که در کتاب های دیگر این فیلسوف آلمانی تبار ریشه
دوانید. کتاب هایی نظیر:
"چنین
گفت زرتشت"، "انسان همیشه انسان" و "اراده ی قدرت" که از
کتاب های بسیار معروف این فیلسوف بزرگ می باشد و در بسیاری از کشورها این سه کتاب
ترجمه شده است. لازم به ذکر است کتاب های این نویسنده در هر کجای دنیا به همراه س.ا.ن.س.و.ر
چاپ و ارائه می گردد و در بسیاری از جوامع اصلاً ممنوع هستند. و اگر در جایی خرید
و فروش و یا ترجمه شود جرم محسوب می شود و عواقب سنگینی در بر دارد...
و اما پوچ
گرایی ... نویسنده از این امر به عنوان بیماری و ویروس مهلکی سخن گفته و در پس تعریف
خود آن را شفابخش می خواند! و این جمله ی خود را بسیار پیچیده و حتی متناقض می کند.
اما اگر به تفسیر و بررسی این سخن برآئیم نتیجه ی معکوس می گیریم. نیچه از هیچ
انگاری به عنوان معضل انسان معاصر و بیماری عصر سخن گفته است که برای اکثریت معضل
و بیماری و برای اقلیت شفا و به نوعی نجات محسوب می گردد! اما این اکثریت و اقلیت
چه کسانی هستند؟ و منظور از این دو واژه ای که در این تعریف به کار می برد چیست؟ آیا
اکثریت غیر از عموم جامعه و مردم عادی می باشند؟ آیا اینگونه افراد اکثریت یک
اجتماع را تشکیل نمی دهند؟ همیشه افکار عمومی و فرهنگ عامه اکثریت تعداد بیشتری را
به خود اختصاص داده است و با این فکر غلطِ غلطِ غلط و نا صحیح که آنچه اکثریت را
می پذیرد درست است قشر روشنفکر که اغلب در اقلیت هستند را به این حربه ی پوچ محکوم
می کنند. همیشه و در هر زمان "گالیله" و "ونگوگ" وجود داشته،
حال آنکه قدرت در دست عوام و قشر کور و کوته فکر جامعه بوده است...
نیهیلیسم و انواع آن
نیهیلیسم یا
همان پوچ گرایی به قول نیچه در تمامی زمان ها در نزد همه ی اقشار اجتماع وجود
داشته است و جمله ی معروف نیچه در این باره چنین است: "ویروس پوچ گرایی
هنگامی متولد شد که نخستین انسان برای اولین بار دست به خودکشی زد!!!" و چه
بسیار زیبا و پر محتوا سخنی است که فیلسوف آلمانی تبار ما می گوید. بله در واقع همینطور
هم هست. نخستین انسانی که در دنیا برای اولین بار دست به خودکشی زد بذر هیچ انگاری
را آفرید و آن را در سرتاسر جهان پخش کرد. این بدان معناست که هیچ انگاری یک مکتب
و جریان خاصی نیست که مربوط به دوره ی خاصی باشد و نیچه از زمانی بذرش را در جهان
پخش شده می یابد که زمانیست نا معلوم که بر ما پوشیده است. زیرا که نمی دانیم اولین
انسانی که برای نخستین بار دست به خودکشی زده در چه دورانی می زیسته است؟ پس از این
سخن پر مغز در می یابیم که هیچ انگاری در همه ی زمان ها وجود داشته است و مربوط به
دیروز و امروز و فردا است. اما بر طبق عادتی که غرب را بدان واداشته است که از هر
چیزی تئوری و نظریه صادر کنند، این امر را هم چونان مکتبی در زمانی مشخص و خاص به
ثبت رسانیده اند. واژه ی نیهیلیسم برای اولین بار در کتاب "پدران و
پسران" رمان معروف "ایوان ترگینف" آمد و از آن روز تاکنون نقل همه
ی مجالس روشنفکری اعم از حقیقی و ظاهری است. نیهیلیسم به سه دسته در می آید:
1-
نیهیلیسم در دوره ی فقر
2-
نیهیلیسم در دوره ی رفاه
3-
نیهیلیسم ضد انسان گرایی (Anti-Humanity)
در نوع اول
و دوم با یک نوع نیهیلیسم و هیچ انگاری اجتماعی مواجه ایم که جنبه ی روانی قضیه
اهمیت و ارزش دارد و دو نوع اول از نمونه های پیش و پا افتاده ی این مکتب هستند که
در تمامی زمان های بشر نیز وجود داشته است. اما چیزی که حائز اهمیت است نوع سوم این
دسته است که در واقع اصلیت و اساس آن را تشکیل می دهد. نیهیلیسم، ضد خرد گرایی و
ضد انسان گرایی است که در زمان معاصر و با شکل گرفتن این همه مکتب مختلف و ماشینیزم
بر انسان چیره شده و همچون ماری به دور گردن انسان چنبره زده است و رهایش نمی کند.
انسان معاصر که به کرات و به بهترین وجه ممکن در آثار بزرگانی همچون "کافکا"،
"موزیل"، "بکت"، "جیمز جویس"، "ویرجینیا
وولف"، "ژان پل سارتر"، "مارسل پروست" و دیگر نویسندگان
نشان داده شده است. ضد قهرمانی چون "گره گوار سامسا" در رمان "مسخ" اثر "فرانتس کافکا"
و یا "سیزیف" از "آلبر کامو" و... که قهرمانان امروز بشریت می
باشند، همه به یک نوع بیماری مزمن و افسردگی لاعلاج گرفتار آمده اند که نتیجه ی دو
جنگ جهانی و گذار از این همه مکتب و راه و روش مختلف است. این نیهیلیسم و هیچ
انگاری نمونه ی سوم است که در واقع شفابخش است! شفابخش و نجات دهنده قشر روشنفکر که
در اقلیت هستند.
موسیقی متال و نیهیلیسم
چه وجه مشترکی
میان این دو پدیده با هم وجود دارد؟ آیا موسیقی متال از دل هیچ انگاری بیرون آمده
و یا اینکه خود نیهیلیستی به زبان موسیقی است؟ نیهیلیسمی که "نیچه" و
"کامو" از آن سخن می گویند بیماری مزمنی است که در هفت هنر سرایت کرده،
به طوری که اگر بخواهیم ردپای این بیماری را در هنرهای هفتگانه بیابیم با چنین
جدولی مواجه ایم:
1-
نقاشی = [نقاشی آبستره و انتزاعی]
2-
تئاتر = [تئاتر ابزورد و فرم های وابسته]
3-
رقص = [میکینیکال و آنتی کورگوگرافی]
4-
معماری و مجسمه سازی = [آبستره و اکسپرسیونیسم انتزاعی]
5-
عکاسی = [فرم های وابسته به پست مدرن]
6-
سینما = [نئورالیسم ایتالیا و سوررئالیسم فرانسه]
در واقع این
هنرهای هفتگانه چنان که ذکر آن رفت دچار نیهیلیسم و هیچ انگاری شده اند. موسیقی
متال هم به نوعی وام دار هیچ انگاری و این ویروس خطرناک است. موسیقی ای که صدای
وحشتناک و غرش سازهای آن یادآور ماشینیزم وحشی است. موسیقی ای که خواننده به جای
چه چه بلبلی، جیغ و فریاد می زند و از درون خورده و تخریب می گردد. آیا موسیقی
متال خود کلامی از هیچ انگاری نیست؟ آیا موسیقی متال وام دار طبیعت وحشی معاصر و ماشینیزم
نیست؟ در اغلب لیریک های بندها با این بیماری و ویروس مهلک سروکار داریم. برای
نمونه چند گروه را به شما دوستان معرفی می کنم تا با گوش سپردن به موسیقی غنی آنها
و ترجمه ی لیریک های آنها نیهیلیسم را خودتان با وجود و گوشت و خونتان درک کنید:
Umbra Nihil, Until Death Overtakes Me, Worship, Void of Silence, Monolithe,
Fall of Grey the Winged One, I Dream No More, Dance Nihil, Gates of Dawn.
اغلب این
بندها "Funeral Doom"
بوده و اشعار هیچ انگارانه و گاه ناتورالیستی دارند که توصیه دارم از این بندها
غافل نشوید. امیدوارم از این پست نیز استفاده برده باشید. تا پستی دیگر ... بدرود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر