در این
پست می خواهم درباره ی یک بیماری فوق العاده عجیب برای شما مطلبی بازگو کنم.
بیماری لاعلاجی که با مرگ هم آغوش است و بسیار نایاب تر از بیماری Necrophilia است. امیدوارم بخوانید و لذت ببرید و در پایان مصاحبه ای با یکی
از این بیمارها را برای شما آماده کرده ام که مطمئناً برایتان جالب خواهد بود.
نکرومیمسیس (Necromimesis)
در چند پست قبل
درباره ی بیماری بسیار نادری به نام Necrophilia (جسد دوستی جنسی) مطالبی ارائه شد. در این پست به سراغ یکی دیگر از بیماری های خانواده ی "نکرو" ها
می رویم و مطالبی را در اینباره عنوان خواهیم کرد.
بیماری
بسیار بسیار نایاب Necromimesis یا (خود مرده پنداری) یکی از بیماری های آسیبی-شخصیتی است که پس
از یک دوره افسردگی طولانی گریبان انسان را می گیرد. این بیماری یک در سه میلیون
گزارش شده و بیشتر در مناطق گرمسیری وجود دارد ولی این بدان معنا نیست که در مناطق
سردسیری این بیماری رخنه نمی کند. این بیماری در حوزه ی اسکاندیناوی نیز گزارش شده
است. بیماری ذکر شده بر دو نوع است که انواع آنرا شرح خواهم داد:
1-
نکرومیمِسیس
حقیقی
2-
نکرو
میمسیس مجازی
در نوع اول
که به نکرومیمسیس حقیقی معروف است بیمار پس از یک دوره ی دو/سه ساله افسردگی بسیار
شدید و مزمن بدین بیماری مبتلا می گردد. بیمار خود را مرده می پندارد و گاه روزها
و شبها یک جا دراز کشیده و کوچکترین حرکتی به خود نمی دهد. دلیل حرکت نکردن این
است که بیمار نمی داند از کدام نقطه برخیزد! چرا که جای خویش را نمی یابد. مثلاً
اگر روی تخت دراز کشیده باشد نمی تواند تصمیم بگیرد که از کدام نقطه ی خانه برخیزد
و مدام فکر می کند جایی غیر از آن جایی است که خوابیده و به همین خاطر قدرت تصمیم
گیری در او منحل می شود و قادر به تمرکز نیست. گاهی پیش می آید که بیمار بر سر جای
خود خشک می شود و از تشنگی و گرسنگی مفرط جان ببازد. این بیماری در بدو شروع به
صورتی است که بیمار را تا دو روز بر سر جا میخکوب مب کند و بیمار قادر به
کوچیکترین حرکتی نیست. ابتدا بیمار به گوشه ای تاریک خزیده و دراز می کشد و در
همان حالت باقی می ماند. برخی از این بیماران چشمهایشان باز می ماند و به یک نقطه
خیره می شوند بدون اینکه چیزی ببینند یا کوچکترین صدایی را بشنوند. حتی گزارش شده
که این بیماران خواب نیستند و پس از سیر طبیعی خواب پس از مدتی بیدار می شوند و
تمام طول مدتی که بی حرکت هستند را به گمان این که مرده اند سپری می کنند و کمترین
حرکتی به خود نمی دهند. بیمار در این حالت کاملاً بیدار است ولی نه می بیند و نه
می شنود و به هیچ وجه خواب نمی بیند. تنها فکری که در سرش است این فکر است که مرده
است و جسدی بیش نیست. پس با این فکر است که دیگر به خود حرکتی نمی دهند و جدای
عمدی که در این کار وجو دارد یک اجبار تخریب کننده جلوی هر تفکری غیر از مرده بودن
را از آنها می گیرد.
در نوع دوم
که به نکرومیمسیس مجازی معروف است بیمار به وضع بدتری دچار می گردد. این دسته از
بیماران گاه دو یا سه روز درون قبر دراز می کشند و تمام این مدت (توهم زا) مصرف می
کنند و خود را بی حرکت می گیرند. این بیماران بر خلاف بیماران حقیقی قادر به تفکر
هستند و مدام توهمات خاصی می بینند. مثلاً جسد خود را در حال تشییع می یابند و یا
جنازه ی خود را می بینند که کرم ها بدو هجوم برده و در حال تجزیه شدن است! این
بیماران در ابتدای بیماری بر روی رختخواب خویش دراز می کشند و گاه ساعت های طولانی
(بیشتر از بیست ساعت) می خوابند و بدتر از همه اینکه تا ساعات زیادی پس از بیداری
کوچکترین حرکتی به خود نمی دهند و از جای خود بر نمی خیزند. گفته شده است که
بیماران مجازی به یک خود تخریبی اجباری دچار هستند. بیشتر این بیماران کسانی که یک
یا دو بار تجربه ی ترک اعتیاد را دارند و به همین خاطر درگیری با این بیماری
درونشان تشدید می شود. بیماران مجازی بعضاً به Anorexia (روزه ی اجباری دائمی) مبتلا می گردند و گاه روز ها چیزی نمی
خورند و شاید در پایان روز برای ادامه ی حیاط چند قطره آب بنوشند!
در این بخش
مصاحبه ای با یک بیمار حقیقی را برایتان آماده کرده ام که تقدیم حضورتان می کنم.
مصاحبه ای با یک بیمار Necromimesis در ابتدای بیماری
پرسش گر: خودت
رو معرفی کن و یک بیوگرافی از خودت برای ما بگو.
بیمار: سلام
به شما. من ج.ع هستم. متولد ایران. مسلمان هستم و بیست و نه سال سن دارم. در
دانشگاه "سورین" فرانسه تحصیل کردم و در رشته ی باستان شناسی با مدرک
لیسانس فارغ التحصیل شدم و دو ترم از فوق لیسانس همین رشته رو خوندم که بیمار شدم
و به آمریکا رفتم. مدتی رو پیش مادرم بودم و پس از آن دوره ی بسیار کوتاه به ایران
آمدم.
پرسش گر: ازدواج
نکردی؟
بیمار: خیر
پرسش گر: میتونی
در این باره توضیحاتی بدی؟
بیمار: من
به دلیل مشکلات زیادی که داشتم قادر به زندگی مشترک نبودم. من از ابتدای جوانی یک
نوع ضعف اجباری در خودم پیدا کردم که قادر به زندگی مشترک نبودم. به همین خاطر تا
به حال تنها موندم.
پرسش گر: کسی
رو برای ازدواج در نظر داشتی؟
بیمار: خُب
اوایل چرا. شده بود از کسی خوشم بیاد ولی پس از مدتی ازش دلسرد می شدم و این جریان
چندین بار تکرار شد.
پرسش گر: سکس
هم داشتی؟
کارنامه ی
زندگی جنسی من خالیه! گاهی دست به خودارضایی های نیمه می زدم. در واقع خودارضایی
نبود چرا که با هدف تخریب و سرکوب امیال درونی خود بود!
پرسش گر: چرا
این کارو می کردی؟ چه نیرویی باعث می شد با خودت این کارو بکنی؟
بیمار: هرگز
در این باره چیزی نمی دونم. حتی بارها به خودم قول داده بودم که دیگه دست به چنین
عملی نزنم و یا اگر می زنم خودم رو ارضا کنم ولی وقتی به این لحظه می رسیدم از
خودم متنفر می شدم و تمومش می کردم!
پرسش گر: خُب
درباره ی بیماری اصلیت بگو. از کِی شروع شد؟
بیمار: این
بیماری پس از شش سال افسردگی مزمن و شدید گریبانم رو گرفت و در حال حاضر مدت سه
ماه هست که به این بیماری مبتلا شده ام و در عرض این سه ماه بیست کیلو از وزنم کم
شده!!!
پرسش گر: توضیح
بده. از حالاتت بگو.
بیمار: در
ابتدا پس از خواب از رختخواب جدا نمی شدم و اصلاً دوست نداشتم کوچکترین حرکتی به
خودم بدم و این تا بیست الی بیست و چهار ساعت طول می کشید که بیدار توی رختخواب
درازمی کشیدم و فکر می کردم مرده ام! همش به دیوار سیاه جلوی روم زُل می زدم.
پرسش گر: این
دیوار سیاه چه شکلی داشت؟
بیمار: البته
من بهش می گم دیوار سیاه. ممکنه اصلاً دیواری در کار نبوده باشه ولی چیزی که می
دیدم یک طرح آجری نگاتیو یود که دیوارش سیاه و خطوط آجرش سفید بود و دیوار صاف و
یک دست بود. حس می کردم این سنگ قبر خودمه!
پرسش گر: وقتی
قادر به حرک میشی چه حالی داری و اصولاً اولی کاری که می کنی چیه؟
بیمار: حس
ضعف شدید دارم. گرسنه می شم و به سوی آب و غذا هجوم می برم.
پرسش گر: درباره
ی کسانی که در دنیا مبتلا به این بیماری شدن چیزی شنیدید؟
بیمار: بله.
من چند مصاحبه از چند نفر که همه هم مَرد بودند خوندم و خیلی متأثر شدم که این
بیماری اینقدر دست و پای آدم رو می بنده. از شانس خودم متنفر شدم.
پرسش گر: اگر
حرفی، چیزی، داری بگو.
بیمار: امیدوارم
به حالت طبیعیم برگردم هر چند که حالت طبیعی من همیشه با بیماری های جسمانی و
روانی توأم بود ولی به هر حال امیدوارم دوباره به روزهای سلامتی برگردم. برای همه
ی کسانی که به این بیماری مبتلا هستند آرزوی سلامت دارم و از کسانی که سالم هستند
می خوام که قدر سلامتشون رو بدونن و هرگز حسرت نداشته ها رو نخورن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر