با عرض سلام
و درود های فراوان خدمت دوستان و سروران گرامی و بازديد كنندگان اين وبلاگ. اين
پست قسمت آخر از "عواملی كه بر موسيقی متال تأثير گذاشتند" می باشد.
تصميم دارم راجع به "پست مدرنيسم" و تأثير آن بر موسيقی متال مطالبی را
عنوان كنم.
"تنها
فرق من با ديوانه ها اين است كه من ديوانه نيستم!!!" تمام چكيده و عصاره ی
پست مدرن در اين جمله ی معروف "سالوادور دالی" نقاش معروف
"سوررئاليسم" نهفته شده است. اين جمله كه بيشتر به يك شوخی شبيه است در
درون خود وحشت و اضطرابی مرموز را تداعی می كند كه مخصوص انسان قرن بيست و يكمی
است. انسانی كه در ميان انبوهی از مكاتب ساخته ی دست خويش دست و پا می زند. بله،
پس از سير جنون آسای اين همه مكاتب و دوره های ادبی و هنری و سياسی به وضعيتی پا
گذارده ايم كه بسی هراس انگيز تر و مرموز تر دوره های پيش از خود و البته مهلك تر
از آنها می باشد! اين وضعيت كه هر پديده و عنصر را درون يك بازی بی آغاز و پايانی
دخيل می كند خود يك زمين بازی بی انتهاست كه چيزی به نام محدوديت در آن وجود
ندارد. اگر ما در اين بازی شركت كرده باشيم بی شك در جهنمی پا گذارده ايم كه خارج
شدن از آن امری محال است. پست مدرن مخصوص يك قسمت از دنيا نيست و بلكه جهان سوم را
هم در بر گرفته است. ليكن اين سخن مضحك كه می گويد: "ما هنوز به مدرنيسم
نرسيده ايم چه برسد به پست مدرن!" سخنی تو خالی و پوچ و سبك مغزانه است. چرا
كه پست مدرنيسم ارمغانی است كه در واقع غرب در سفره ی جهان پهن كرده است و جمع
كردن اين سفره به مثابه ی حذف منيّت از صفحه ی
روزگار است! پس پست مدرنيسم به همه جا سفر كرده و سفره اش را در تمامی نقاطی كه
ماشين وجود دارد پهن كرده است. حال اين سؤال پيش می آيد كه آيا اين وضعيتی كه ادعا
دارد در همه جا سفره ی خود را گسترده است چه می گويد و چيست؟ البته پاسخ به اين
سؤال در حد كشف راز مرگ است! پس هرگز نبايد دنبال جواب قطعی و قانع كننده بود، چرا
كه اساساً پيكره و ساختمان اين وضعيت با خمير مايه ی قاطع و مطلقي درست نشده است و
به هيچ روی نمی توان قانونی كامل با مفاد و مواردی معين برای آن تعيين نمود. چرا
از پست مدرنيسم به عنوان يك مكتب ياد نمی كنم؟ به اين دليل كه پست مدرنيسم يك چيز
نيست و وضعيت ذهنی است كه همه و همه را در خود جای داده است. پست مدرنيسم با هيچ
چيزی مخالفت نمی ورزد. در عين حالی كه با هيچ چيز هم موافق نيست! هرگز قطعيتی
ندارد و آغاز و پايان نمی فهمد!
پست مدرن چه می گويد؟
1-
پست مدرن می گويد: فرامليّت به جای مليّت
2- پست مدرن می گويد: دمكراسی به جای اقتدار گرایی
3- پست مدرن می گويد: اجتماع مورد مناقشه به جای اجتماع
4- پست مدرن می گويد: برخورد فردی به جای برخورد طبقاتی
5- پست مدرن می گويد: سرمايه داری سوسياليزه شده ی قاعده مند
به جای سرمايه داری انحصاری
6- پست مدرن می گويد: اقتصاد جهانی متمركز به جاي اقتصاد
متمركز بر يك نقطه
7- پست مدرن می گويد: وضعيت يكنواخت به جای رشد بالا
8- پست مدرن می گويد: پساصنعت گرایی به جاي صنعت گرایی
9- پست مدرن می گويد: مجموعه ها به جای ساختار طبقاتی
10- پست مدرن می گويد: رمزگذاری مضاعف و زبان دو گانه به جای
تأكيد بر كاربرد صحيح كلمات
11-
پست مدرن می گويد: نخبه/گفتگوی توده ای به جای نخبه گرایی
12- پست مدرن می گويد: ارزش های طبيعی به جای عينيّت گرایی
13- پست مدرن می گويد: هماهنگی ناموزون به جای هماهنگی های ساده
14- پست مدرن می گويد: علائم و نشانه های متضاد به جای تربيت در
امور
15-
پست مدرن می گويد: مقيد بودن به زمان به جای تاريخ
16-
پست مدرن می گويد: كثرت گرایی به جاي وحدت گرایی
17-
پست مدرن می گويد: ناتخيّل به جای تخيّل
18-
پست مدرن می گويد: الكترونيك به جای چاپ
19-
پست مدرن می گويد: جهانی شدن به جای مليّت گرایی
20- پست مدرن می گويد: غير خطی بودن به جای خطی عمل كردن
21-
پست مدرن می گويد: خلاقيّت و آزادی به جای جبرگرایی
22- پست مدرن می گويد: آشفتگی به جای نظم
23- پست مدرن می گويد: توحيد به جای الحاد
24- پست مدرن می گويد: معنويت معطوف به آفرينش به جای خدا مرده
است نيچه
25- پست مدرن می گويد: پسا پدرسالارانه به جای پدرسالاری مطلق و
جبرگرا
26- پست مدرن می گويد: خوش بينی تراژيك به جای بدبينی و پوچ
گرایی
بله اين
بيست و شش ماده ای كه ذكر آن رفت كل ساختمان پست مدرنيسم را تشكيل می دهد. كه اگر
به هر كدام از (به جای) ها بنگريم در می يابيم در يك بازی هولناك قرار داريم. چرا
كه تمام اين موارد پارادوكس و ضد و نقيض می باشند! مثلاً خوش بينی تراژيك خود
برخواسته از بد بينی و ناكامی است كه در اين وضعيت به فال نيك گرفته شده است! يا
وقتی از توحيد به جای الحاد گفته می شود در مورد ديگر اين گفته را نقض می كند.
آنجا كه می گويد كثرت گرایی به جای وحدت گرایی! و اگر به اين بيست و شش مورد خوب
بنگريم خواهيم ديد كه هر مورد مورد های قبل يا بعد خود را ردّ می كند. اين بازی
پست مدرن است كه آغاز و سرانجامی در آن وجود ندارد. حالا اين مسأله بماند كه چگونه
شروع می كند و چگونه خاتمه می دهد!
پست مدرنيسم و
هنر
اين وضعيت
با هنر بازی های جالبی كرده كه بد نيست در اين مجال اندك به پاره ای از اين بازی
ها اشاره كنيم. در يكي از وُرك شاپ های نمايشی در دانمارك نمايشنامه ی معروف
"هملت" اثر "ويليام شكسپير" را در حضور صدها تماشاگر در
مستراح عمومی به معرض اجرا گذاشتند! اين اجرا كه اجرایی بی كلام از هملت بود بدون
ديالوگ معروف "بودن يا نبودن" با يك بازيگر كه همه ی نقش ها را بازی می
كرد در مستراح عمومی شهر به نمايش گذاشته بود و يك ماه تمام بر صحنه بود. چيزی كه
در اين اجرا همه را متحير كرده بود موسيقی های سنتی و فولكلوری بود كه از تمامی
اقصی نقاط جهان به صحنه ی نمايش فضا می داد! و ديگری دكور به خصوص اين اجرا بود كه
از هر مليّتی يك نوع سنگ مستراح در اين اجرا به كار گرفته شده بود و بازيگر بر روی
هر كدام از اين سنگ ها كه می نشست فرهنگ مخصوص به آن سرزمين را از خود بروز می
داد. مثلا ًوقتی به يك سنگ مستراح ژاپنی رسيد مثل كسانی كه كيمونوی ژاپنی بر تن
دارند با وقار و آرام آرام گام بر می داشت! اين اجرا به ديگر كشور های اسكانديناوی
و آمريكا هم برده شد و يكی از موفق ترين اجراها از هملت بود. سؤالی كه در اين لحظه
مطرح است اين است كه آيا نقش موسيقی محلی و سنتی در اين اجرای غريب چه بوده است؟
پست مدرنيسم هم القا كننده ی فرهنگ سنتی و هم محلی است اما به شرطی كه به تنهایی
نباشند و با عنصری مدرن آميخته شده باشند. البته اين در بيشتر زندگی های ما جهان
سومی ها هم وجود دارد كه در خانه های خود بر روی فرش های دست بافت كرمانی با نقوش
سنتی می نشينيم و در گوشه ی اتاق پذيرایی پيانویی مدرن و شيك وجود دارد! يا با آن
همه لباس های آنچنانی در مهمانی های خود سفره را روی زمين پهن كرده و پيتزا می
خوريم!!! اين تناقض در تمام فرهنگ های فولكلور ما جانشين آن فضا و فرهنگ اورجينال
شده كه در چند دهه ی پيش وجود داشت.
پست مدرنيسم و
موسيقی
بالاخره پست
مدرن بازی خود را به موسيقی هم كشانيده و در اين هنر هم بازی های غريبی را ارائه
می دهد. اگر به موسيقی هایی كه در دهه های 30 و 40 دوران مدرنيسم نگاهی بيافكنيم،
خواهيم ديد موسيقی دانانی نظير "آرنولد شوئنبرگ"، "اشتراوس"،
"مسيان"، "اسز"، "استراوينسكی" و بالاخره
"كلود دبوسی" با آن نظام هایی چون موسيقی دوده كافونيك و يا نظام آتونال
و موسيقی ماشينی به نوعی دست به فولكلور زدایی و سنت ستيزی زده بودند و هر آنچه را
كه بوی سنت و فرهنگ فولكلور می داد به كلی نابود می كردند و دست به هر كاری می
زدند تا هر چه بيشتر سنت و فرهنگ فولكلور را از ميان ببرند و در پوچی خاصی دست و
پا می زدند. اين موسيقی دانان با نوعی رئاليسم و واقع گرایی مهيّجی روبرو بوده اند
و اگر امروزه بخواهيم مدرنيسم را در موسيقی جستجو كنيم بايد به دهه های سي و چهل
تا شصت رجوع كنيم.
اما امروزه
می بينيم كه در جريان موسيقی متال پست مدرنیسم خالص پيوند دهیم. مثلاً موسیقی
دانان این دوره از متال حتی برای انتخاب نام هم، دست به بازی جالبی زده اند و نام
خود را از توجه به فرهنگ سرخ پوستان آمریكایی سابق، شمينيست ها يا جادوگران قرون
وسطی انتخاب می كنند! اگر سری به متال آرکایو بزنيم ميبينيم كه در اطلاعات هر بند
نام موزيسين ها چگونه انتخاب شده و در كادر مخصوص به نام ها با چنين اسامی ای
روبرو هستيم: "Dead"، "Christ
Killer"، "God killer"،
"Nortt" و ديگر اسم هایی كه خودتان بهتر از من می
دانيد. اين انتخاب نام برای چنين موسيقی مدرن و جنبش نوينی چون متال نشان دهنده ی
بازی پست مدرنيسم با متال است. چرا كه اين نوع انتخاب نام به زمانی بر می گردد كه
جادوگران از ترس مسيحيان اسامی مخفف و مستعاری را برای خود بر می گزيدند تا در
خفای هوييت به كارهای خود بپردازند و از شر مسيحيان در امان باشند! اما اكنون در
چنين آزادی ای كه غرب برای انسان ها به ارمغان آورده است چه نيازی به چنين انتخابی
وجود دارد؟ و حتی نام خود بندها هم از همين رويه تبعيت مي كند. در بندهای "Doom Metal"
با ساز بندی غريبی مواجه ايم. مثلاً تنبور در آهنگ سازی يك قاعده ی وجود ندارد و
در هر بندی به خوبی اين مسأله را می بينيم. برای مثال در بند "كنعان" كه
يك بند Atmospheric
است با يك سازبندی جالبی طرف هستيم كه تنبور مناطق دهلی نو در يكی از ترك ها در
كنار گيتار كلاسيك و الكتريك شروع به نواختن می كند و اين خود يكی از بازی های جالب
و مرموز پست مدرنيسم می باشد.
اين پست نيز
به پايان رسيد. تا پستی ديگر ... بدرود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر